کد مطلب:77507 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

خطبه 023-در باب بینوایان











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«اما بعد فان الامر ینزل من السماء الی الارض كقطرات المطر الی كل نفس بما قسم لها من زیاده او نقصان،»

یعنی بعد از حمد خدا و درود بر رسول صلی الله علیه و آله پس به تحقیق كه امر تكوین و فعل نازل می شود و فرود می آید از آسمان به سوی زمین، مبثوث و پراكنده، در جمیع اقطار زمین، آماده و مستعد، مثل قطرات و دانه های باران كه از آسمان فرود می آید، مبثوث و پراكنده، در جمیع اكناف زمینی كه مستعد بارش است. و می رسد به سوی هر نفسی و ذاتی آن چیزی كه قسمت و تعیین شده از برای آن نفس از زیاده و نقصان در عمر و مال و جاه و ولد و غیر ذلك، یعنی هر چیزی كه در عالم كون متحقق است، البته نازل می شود از آسمان علم خدا و اول نوشته می شود به قلم قضای الهی بر لوح محفوظ و از آنجا نوشته می شود بر لوح قدر محو و اثبات.

قوله تعالی: (یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب)[1] و از آنجا نازل می شود بر اراضی مستعده ی خلق، بر هر یك بر وفق استعداد و صلاح و سداد و متحتم و واجب می گردد بر آن نهج كه در علم قضا و قدر خدا گذشته و فرود آمده است و قسمت و تعیین شده[2] بر طبق استعداد و صلاح هر كس. و در حدیث است كه نمی شود چیزی در آسمان و زمین مگر به هفت چیز خدای تعالی: به مشیت و اراده و قدر و قضا و اذن و اجل و كتاب. پس كسی كه گمان كرده است كه قادر است بر كم كردن یكی از آنها، پس به تحقیق كافر شده است.

[صفحه 226]

و در روایتی وارد است: «پس به تحقیق مشرك شده است». و مشیت و اراده عبارت است از: قلم و لوح خدا و قدر عبارت است از: اندازه و تحدید و تعیین اشیاء و قضا بعد از قدر، عبارت است از: نظم و تمامیت اسباب[3] و اشیاء و اذن در امضاء و اظهار اشیاء است در عالم كون و اجل در مدت بقاء اشیاء است و كتاب در حفظ اشیاء است.

«فاذا رای احدكم لاخیه غفیره فی اهل او مال او نفس فلا تكونن له فتنه.»

یعنی پس اگر در وقتی یكی از شما ببیند از برای برادر خود،[4] كثرت و بسیاری در فرزند و مال و اعوان و انصار، پس نباید سبب شوید از برای فتنه و فساد او، به تقریب نارضایی به قسمت و نصیب خدایی و حقد و حسد و كینه بر او و تلاش افساد و افنای عطایای الهی بر او و حصول و بودن او از برای شما.

«فان المرء المسلم ما لم یغش دناءه تظهر فیخشع لها اذا ذكرت و یغری بها لئام الناس كان كالفالج الیاسر الذی ینتظر اول فوزه من قداحه توجب له المغنم و یرفع بها عنه المغرم»

یعنی و به تحقیق[5] مرد و شخص مسلم، مادام كه نپوشیده است لباس دنائت و خست و پستی ظاهره ی واضحه را كه ذلیل و خاضع باشد به سبب آن در هر وقت كه مذكور شود دنائت او، برانگیخته شوند به او به سبب دنائت اولئام و خسیسان مردمان، باشد آن مرد مثل مرد غالب و برنده ی قمار بازی كه منتظر باشد اول برد از تیرهای قمارش را كه موجب و سبب شود از برای او غنیمت را و دفع كننده باشد از او غرامت را.

و مراد از یاسر، صاحب قماری است كه در جاهلیت می باخته اند با یكدیگر با تیرها.[6] و در قرآن مجید منع و نهی از آن شده و ازلام، اشاره به آن است. و آن چنان بوده كه ده نفر اجتماع می كرده اند، به اقداح و سهامی چند و بر هفت سهم علامت می گذارده اند، به اسم یا به علامت دیگر، بر یكی علامت یك نصیب و بر دیگر علامت دو نصیب و هم چنین تا هفت سهم معلم به علامت هفت نصیب متزایده به ترتیب از یك تا هفت كه

[صفحه 227]

مجموع بیست و هشت نصیب می شود، منقسم به هفت سهم و این هفت سهم مغنم است، چه صاحب هر یك غنیمت می برد و هر یك از آن قداح را مسمی به اسمی كرده اند و صاحب نصیب هفت را كه از همه بیشتر است «قدح معلی» گویند. و بر سه سهم دیگر علامتی نمی گذارده اند و آن سه تیر مغرم است، كه صاحب آن باید غرامت بكشد. پس شتری را قیمت می كردند و بعد از نحر، به بیست و هشت قسم تجزیه می كردند علی السویه و آن ده تیر را در كیسه می گذاردند و به دست كسی كه نداند كه تیرها چه علامت دارد، می دادند. پس آن مرد به اسم هر یك تیری بیرون می آورده و به صاحب آن اسم می داده و از روی بیرون آمدن تیر عمل می كردند. و صاحب آن سه تیر كه نصیب نداشت، غرامت قیمت شتر را می كشیده و صاحب هفت تیر دیگر موافق سهم خود غنیمت از اقسام شتر می برده و به فقرا ایثار می كرده اند و خود نمی خورده و به این قمار مفاخرت می كرده اند و هر كس را كه با ایشان داخل این قمار نمی شده مذمت می كرده اند.

و به غیر از این طریقه، طریقه ی دیگر نیز نقل شده كه شتر را به ده قسم متجزی می ساخته اند، به اجزای معینه و بر هفت قدح و سهم علامت نصیب می گذارده اند، یا به اسم آن قدح یا به علامت دیگر از یك تا هفت، بر سبیل تزاید و بر چهار قدح و سهم دیگر نیز علامتی می گذارده اند، لكن بی نصیب و بعد از آن اقداح را به دست شخص می داده اند و از پشت سر او شخصی كه او را رقیب نام نهادندی، قداح را یك یك می گرفته، به اسم یكی از آن قماربازها و به اسم هر كس كه اول درمی آمده، آن شخص اول استیفای نصیب خود می كرده از شتر و هكذا و آنها كه هنوز اقداح آنها اخراج نشده، اقسام شتر استیفا شده و به غنیمت برده شده بود، هر یك به قدر نصیب قدح خود غرامت قیمت شتر نحر شده را می كشیده اند و برای آن چهار قدح بی نصیب، نه در خروج غنمی بوده و نه در عدم خروج غرمی و شبیه است مسلمی كه متلبس به لباس دنائت نشده، به قماربازی كه منتظر است در اول وقت قمار رستگاری قدح و سهمش را كه باعث غنم او شود و دافع غرم از او گردد.

[صفحه 228]

«و كذلك المرء المسلم البری ء من الخیانه ینتظر من الله احدی الحسنیین:[7] اما داعی الله فما عندالله خیر له و اما رزق الله فاذا هو ذو اهل و مال و معه دینه و حسبه.»

یعنی مثل آن فالج یاسر قمارباز است، این مسلم بیزار از خیانت، در حالتی كه انتظار می كشد یكی از دو حالت نیكو را: یا خواننده ی خدا را كه مرگ و موت باشد كه همه كس را به سوی خدا می خواند، پس آنچه در نزد خدا است از رحمت و مغفرت بهتر خواهد بود از برای او از كثرت اهل و مال و یا روزی دادن خدا به او، پس ناگاه او صاحب اهل و مال گردد و با او باشد دین و كرامت او.

«ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعهما الله تعالی لاقوام»

یعنی به تحقیق كه مال و اولاد زراعت دنیا است و عمل صالح زراعت آخرت است، اموال و اولاد زینت و تفاخر دنیای فانی اند و عمل صالح زینت و تفاخر عقبای باقی اند. و گاهی خدای تعالی جمع می كند هر دو را از برای جماعاتی كه صلاح و خیر می داند. قوله تعالی: (المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربك ثوابا و خیر املا)[8] پس عاقل باید طالب باشد چیزی را كه بهتر است و در نزد پروردگار ثواب او ثابت است، نه چیزی را كه حقیر و فانی است و در نزد پروردگار ثوابی ندارد.

«فاحذروا من الله ما حذركم من نفسه[9] و اخشوه خشیه لیست بتعذیر.»

یعنی پس[10] بپرهیزید از جهت خوف خدا آن چیزی را كه امر كرده است خدا شما را به پرهیز كردن از او، از جانب ذات خود و بترسید خدا را ترسیدنی كه نباشد متلبس به تعذیر یعنی خشیت خالصه از ارتكاب چیزی از منهیات و محارم كه باعث تقصیر و عقوبت باشد.

«و اعملوا فی غیر ریاء و لا سمعه»

یعنی عمل عبادات بكنید بدون دیدن و شنیدن مردم، یعنی عمل نه از برای آن باشد

[صفحه 229]

كه كسی ببیند و بشنود كه عمل خیر و عبادت كرده اید.

«فانه من یعمل لغیر الله یكله الله الی نفسه.»[11].

یعنی از جهت اینكه كسی كه عمل بكند از برای غیر خدای تعالی خدا وامی گذارد او را به سوی نفس او، یعنی خالی می سازد میانه ی او و میانه ی شهوات نفسانیه ی او كه عبادت هوا و شیطان است و به ضلالت و شرك خواهد افتاد.

«نسال الله منازل الشهداء.»

یعنی سوال و طلب می كنیم از خدای تعالی مقامات[12] شهیدان را كه صبر در بلایا باشد.

«و معایشه السعداء»

یعنی و سوال می كنیم زندگی[13] نیك بختان را كه بی حسد به كسی باشد.

«و مرافقه الانبیاء.»

یعنی سوال می كنیم مرافقت و مصاحبت پیغمبران را در عمل بدون ریاء و سمعه، زیرا كه اعمال پیغمبران خالصا لوجه الله است و چون صدر این خطبه در نهی از حسد بود و بعد از آن امر به صبر و بعد از آن امر به اخلاص و ترك ریا و سمعه، پس طلب كرد از برای نفس خود آنچه را كه به او[14] وعظ و پند به غیر داده بود، تا زیادتی تحریص و ترغیب در قبول باشد.

«ایها الناس انه لا یستغنی الرجل و ان كان ذا مال عن عشیرته و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم»

یعنی ای مردمان به تحقیق كه مستغنی و بی نیاز[15] نیست مرد اگر چه صاحب مال باشد، از عشیره و قبیله ی یاریگر خود و دفع[16] و منع ایشان از آن مرد و دشمنانش را به

[صفحه 230]

دستهای خودشان كه به شمشیر و نیزه باشد و زبانهای خودشان[17] كه به خواندن مردم به طاعت و ترك معصیت او باشد، بعد از امر به محاسن اخلاق و اخلاص به عبادات. امر است به دلجویی و جمع آوری عشیره، از برای جهاد كه محتاج است در آن به عشیره و قبیله و به دفاع ایشان از او، دشمنان را به دست و زبان.

«و هم اعظم الناس حیطه من ورائه»

یعنی و حال آنكه آنها بزرگتر مردمانند از برای رعایت و حفظ جانب او از پشت سر او و در غیبت او.

«و المهم لشعثه»

یعنی و جمع آورنده تر مردمانند از برای متفرقات او، یعنی هر چیز كه از او پراكنده شود، از اعوان و انصار و اموال و ضیاع و عقار آنها، جمع آورنده اند آنها را و به آنها[18] می توان جمع كرد پراكنده ها را.

«و اعطفهم علیه عند نازله اذا نزلت به.»

یعنی مشفق و مهربان ترند از مردم بر او در وقتی كه شدتی از شدائد دهر بر او نازل شود و آنها در آن وقت غمخوارتر از همه كس باشند نسبت به او.

«و لسان الصدق یجعله الله للمرء فی الناس خیر له من المال یورثه غیره.»

یعنی زبان راست و ذكر جمیل كه لازم گرداند خدای تعالی او را از برای مرد در زبان مردمان، بهتر است از مالی كه به ارث به غیر بدهد، یعنی بقاء ذكر خیر در میان مردم از مرد، بسیار بهتر است از ارث او كه باقی بماند و وارث منتفع شوند،[19] زیرا كه ذكر خیر در میان مردم باعث دعا و طلب مغفرت می شود از شنوندگان اقارب و اجانب وارث طلب[20] مغفرت است از ارث برندگان اقارب و سبب ذكر خیر در میان مردم نیست، الا احسان و انعام و بخشش و داد و دهش به مردمان و توصیف بقای ذكر جمیل، تحریص و ترغیب است به سبب آن.

[صفحه 231]

و منها یعنی بعضی از آن خطبه است:

«الا لا یعدلن احدكم عن القرابه یری بها الخصاصه»

امر است به مراعات به اهل وصله ی ارحام، یعنی آگاه باش! نباید عدول كند و رو بگرداند یكی از شما از قرابت و نزدیكان و خویشان در حالتی كه ببیند در آنها فقر و احتیاج را.

«ان یسدها بالذی لا یزیده ان امسكه و لاینقصه ان اهلكه.»

یعنی عدول و انحراف ورزد[21] از اینكه سد كند احتیاج خویشان را به عطا و بذل آن چنانی كه زیاد نكند او را عزت و اعتبار، اگر امساك كند آن عطیه را و كم نكند او را قدر و مقدار اگر تلف سازد[22] آن عطیه را.

«و من یقبض یده عن عشیرته، فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید كثیره»

یعنی كسی كه قبض كند و بر هم گیرد دست كرمش را از قبیله ی خود، پس قبض نكرده و بازنداشته از ایشان از جانب خود مگر یك دست را، یعنی دست یك نفر را،[23] و حال آنكه قبض و امساك و فراگیر شده از جانب عشیره از او دستهای بسیار كه دست چندین كس باشد، زیرا كه احسان به یك كس از عشیره موجب میل و رغبت و خدمت تتمه می شود،[24] و امساك از یك كس در وقت احتیاجش باعث نفرت و ضجرت و یاس بقیه خواهد بود.

«و من تلن حاشیته یستدم من قومه الموده»

یعنی كسی كه نرم باشد جانب او و از جانب او توان منتفع شد و خشك پهلو[25] و ممسك نباشد همیشه و دایم خواهد بود از جانب قوم و خویش او محبت و مهربانی، چه «الانسان عبید الاحسان»[26].

[صفحه 232]


صفحه 226، 227، 228، 229، 230، 231، 232.








    1. الرعد / 39.
    2. چ: فرود آمده است و تعیین شده.
    3. چ: تمامیت اشیاء.
    4. چ: از برای خود.
    5. ن: یعنی پس و به تحقیق كه، چ: یعنی و بتحقیق كه.
    6. ن: می باخته اند با تیرها.
    7. در هر سه نسخه «من الله» حذف شده است.
    8. الكهف / 46.
    9. در اصل: بنفسه.
    10. چ: یعنی بپرهیزید.
    11. چنین است در هر سه نسخه و در همه ی نسخه های دیگر: الی من عمل له. یعنی خدا او را به كسی وامی گذارد كه برایش عمل كرده است.
    12. چ: می كنم از خدا مقامات.
    13. چ: می كنم از خدا زندگانی.
    14. چ: كه به آن.
    15. چ: ای مردم به تحقیق كه بی نیاز.
    16. چ: دفاع.
    17. از كه به شمشیر و نیزه تا خودشان در «ن» افتاده است.
    18. چ: جمع آورده اند و به آنها.
    19. احتمالا: و وارث منتفع شوند.
    20. چ: وارث باعث طلب.
    21. اصل: نورزد.
    22. چ: تلف و ضایع سازد.
    23. چ: یعنی یك نفر را.
    24. چ: تتمه شود.
    25. خشك پهلو به معنی خشك دست و خسیس است.
    26. در نسخه های دیگر توضیح سیدرضی درباره ی معانی برخی از كلمات نقل شده لیكن در هیچیك از این سه نسخه آن توضیح نیامده است.